{magic love}
فصل دوم پارت ۴
آزاله: منو دوستام دیدیم که تنهایی گفتیم که اگه میخوای بیای پیشمون.
امیلیا: نه ممنون
آزاله: هرجور راحتی.
آزاله به سمت دوستانش رفت.
آلوینا: چی شد؟
آزاله: گفت که نمیخواد.
آریان: حتما خجالت میکشه.
ایلا: آره
آتنه: بچه ها راجب مدرسه جدیدی که قراره کنار مدرسمون ساخته بشه شنیدین؟
آنجلنا: همون مدرسه ای که برای کودکان بی سرپرسته؟
آتنه: آره
آریان: منم راجبش شنیدم.
آزاله: قراره مدرسه بسازن؟
ایلا: آره برای کودکان بی سرپرست که تو یتیم خونه ها هستن.
الیزابت: آره میگن ماهم میتونیم کمکشون کنیم.
آلوینا: من که حتما کمکشون میکنم.
آزاله: بچه ها نظرتون چیه یروز باهم بریم؟
ایلا: آره فکر خوبیه میتونیم به پسرا هم بگیم بیان.
آتنه: پسرا دقیقا کیا؟
ایلا: ایان، ویلیام، لوکاس و جکسون همونایی که باهاشون بیشتر صمیمی هستیم.
آزاله: اره فکر خوبیه بیشتر خوش میگذره.
الیزابت پسرا رو صدا زد تا به اونجا برن.
ویلیام: چیشده؟
و بعد ایلا ماجرا رو براشون تعریف میکنه.
ایان: فکر خوبیه.
ویلیام: آره منم موافقم.
لوکاس اروم در گوش جکسون گفت
لوکاس: هی اینا بخاطر نامزداشون انقدر دوس دارن برن.
ناخودآگاه ایان و ویلیام حرفشون رو شنیدند.
ایان و ویلیام: ساکت شووو!
لوکاس خنده ای کرد و گفت
لوکاس: باشه!
که نگاهی به آزاله و ایلا کرد که سرخ شده اند.
آتنه: عه لوکاس راس میگه!
آنجلنا و آریان: آتنه!
آتنه: هه هه ببخشید!
جکسون: حالا این حرف هارو بیخیال این دختر جدیده رو دیدین؟
آزاله: آره رفتم بهش گفتم بیاد پیشمون ولی نیومد.
ویلیام: حس میکنم خیلی عجیبه.
الیزابت: منم همینطور.
آزاله: اون تازه اومده حتما خجالت کشیده.
ایان: راست میگه.
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد🧡🌼
آزاله: منو دوستام دیدیم که تنهایی گفتیم که اگه میخوای بیای پیشمون.
امیلیا: نه ممنون
آزاله: هرجور راحتی.
آزاله به سمت دوستانش رفت.
آلوینا: چی شد؟
آزاله: گفت که نمیخواد.
آریان: حتما خجالت میکشه.
ایلا: آره
آتنه: بچه ها راجب مدرسه جدیدی که قراره کنار مدرسمون ساخته بشه شنیدین؟
آنجلنا: همون مدرسه ای که برای کودکان بی سرپرسته؟
آتنه: آره
آریان: منم راجبش شنیدم.
آزاله: قراره مدرسه بسازن؟
ایلا: آره برای کودکان بی سرپرست که تو یتیم خونه ها هستن.
الیزابت: آره میگن ماهم میتونیم کمکشون کنیم.
آلوینا: من که حتما کمکشون میکنم.
آزاله: بچه ها نظرتون چیه یروز باهم بریم؟
ایلا: آره فکر خوبیه میتونیم به پسرا هم بگیم بیان.
آتنه: پسرا دقیقا کیا؟
ایلا: ایان، ویلیام، لوکاس و جکسون همونایی که باهاشون بیشتر صمیمی هستیم.
آزاله: اره فکر خوبیه بیشتر خوش میگذره.
الیزابت پسرا رو صدا زد تا به اونجا برن.
ویلیام: چیشده؟
و بعد ایلا ماجرا رو براشون تعریف میکنه.
ایان: فکر خوبیه.
ویلیام: آره منم موافقم.
لوکاس اروم در گوش جکسون گفت
لوکاس: هی اینا بخاطر نامزداشون انقدر دوس دارن برن.
ناخودآگاه ایان و ویلیام حرفشون رو شنیدند.
ایان و ویلیام: ساکت شووو!
لوکاس خنده ای کرد و گفت
لوکاس: باشه!
که نگاهی به آزاله و ایلا کرد که سرخ شده اند.
آتنه: عه لوکاس راس میگه!
آنجلنا و آریان: آتنه!
آتنه: هه هه ببخشید!
جکسون: حالا این حرف هارو بیخیال این دختر جدیده رو دیدین؟
آزاله: آره رفتم بهش گفتم بیاد پیشمون ولی نیومد.
ویلیام: حس میکنم خیلی عجیبه.
الیزابت: منم همینطور.
آزاله: اون تازه اومده حتما خجالت کشیده.
ایان: راست میگه.
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد🧡🌼
۱۸.۵k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.